غزل
دیروز تهران پر جمعیت ترین 22 بهمن خود را به چشم دید. نه تهران که به گمانم همه ی جاهای دیگر ایران چنین بود. معترضین هم البته امکان حضوری نداشتند و هر خبری مبنی بر این مساله تا آنجا که من اطراف خیابان ها را دیدم نادرست است. تنها در صادقیه ی تهران درگیری هایی پیش آمده بود که آن هم به گمانم چیز خاصی نبوده.
به لطف دوستانی که رفراندوم پنجاه میلیونی برگزار کردند! بنده نیز فیلتر شدم! این خود آستانه ی تحمل جامعه ی ما را نشان میدهد. یک آدم بی ربط و به اصطلاح یک لا قبا مثل من هم وقتی فیلتر میشود به گمانم خود بدون هیچ توضیح اضافه عمق فاجعه را نشان میدهد.
مدتی پیش که نامه ی مخملباف در شرح زندگی خصوصی رهبری منتشر شد بعد از خواندنش حالم از مخملباف بهم خورد! او را روی دیگر سکه ی امثال کلهر و پناهیان و حسینیان خواندم و پیش خود خوشحال بودم از این که تا حالا هیچ انگیزه ای برای خواندن نوشته یا تحلیل یا هرچیزی از این قبیل از این فرد را نداشته ام!
حرفهای گنجی که بیرون آمد بیشتر خدا را شکر کردم که در محاسبات من و در تفکرات من تا حالا هیچ خطی از این آدم دیده نشده، انگار بودن یا نبودنش برایم فرقی نداشته باشد. چه زمانی که ایران بود و می نوشت و پر فروش هم می نوشت چه بعد که رفت و چه این اواخر که موتورش گرم شده بود. جنس بحث هایش چنان بود که هیچ انگیزه ای در من برای توجه ایجاد نکند.
در خانه ی ما بنده نقش ترمز برای خرید ماهواره داشتم، خدا رو شکر اگر همه ی ماهواره بینی هایم را هم جمع بزنی شاید به سه چهار ساعت نرسد! آن هم بیشتر در نهادهای دولتی بوده! برخی طرحهای دولتی که میروی در استانهای اهواز و کردستان و کرمانشاه، تلویزیون را از ماهواره میگیرند و به تیع آن بی بی سی و فلان و فلان هم گاهی هست. خدا رو شکر احتمالا فریب خورده ی بنگاههای خبر پراکنی نباشم!!
برای اطلاع دوستان بد نیست که دیگر بار بگویم: بنده در دور اول ریاست جمهوری خاتمی به ایشان رای ندادم، در دور دوم هم ندادم، در دور بعد هم جناب احمدی نژاد را ترجیح دادم و اما امروز نگاهم همین است که شاید در این مدت دیده اید. این تغییر نگاه نه جو گیری بود و نه هیچ چیز دیگر، یک سیر طبیعی بود، سعی کرده بودم خودم جستجو کنم با آنچه در هر دوره میفهمیدم و درک علمی و سیاسی ام میکشید. ابایی ندارم از اینکه بگویم بد جور به اشتباه رفته بودم و البته امکان دفاع از مواضع هر دوره ام را دارم با یک پیش فرض که من خودم فکر میکردم و مشکل از کم بودن داده هایم بود و جامعه ای که امکان انتقال سیال اطلاعات را ندارد.
نمی دانم چرا اینها را مینویسم، شاید آخرین پست اینجا باشد، شاید هم آخرین پست من. نمی دانم چرا زمانی که جمعیت های میلیونی معترض به خیابان می آید هیچ هلیکوپتری تصاویرش را با اینکه ضبط میکند پخش نمیکند؟! نمی دانم چرا ادعای معترضین مبنی بر انبوه بودنشان را با دادن مجوزی و کنار گذاشتن جو تهدید و دستگیری و نشان دادن ناچیز بودنشان بی اثر نمی کنند؟! نمی دانم چرا اینقدر از یک طرفه به قاضی رفتن خوششان آمده؟ چرا توان شنیدن چند حرف ساده از نیروهای دست چندم معترضین را در مقابل شناخته شده ترین نیروهای در قدرت در مناظره های تلویزیونی طاقت نمی آورند؟ نمی دانم چرا آنها اینقدر بر مردمی بودن خودشان اصرار میورزند اما با کمال تعجب این معترضین ناچیز! هستند که سالهاست درخواست انتخابات آزاد و رفراندوم دارند؟! چرا با انجام یک رفراندوم آزاد مردمی یک بار برای همیشه این مدعیان را خاموش نمیکنند؟!! نمی دانم چرا تک تک سرشناسان و غیر سرشناسان معترض را در بند میکنند و داد ِ وجود آزادی شان فلک را کر میکند؟ نمیدانم چرا وقتی پسر منتظری مدعی مناظره با هر چهره ای در مورد پدرش میشود به جای دعوت او و مفتضح کردنش ترجیح میدهند فلاحیان را بیاورند تا تخته گاز بر جنازه ی منتظری هم رحم نکند؟ چه نیاز دارند به اینکه تاجیکِ ولایی! را چند ماه دستگیر کنند تا حاضر شود (حاضرش کنند) ولایی حرف بزند؟! چرا دکتر ترور شده یک شبه هسته ای میشود و ولایی و .... چرا همه ی خانواده های بزرگان این انقلاب به بیراهه میروند و فقط و فقط کسانی که قدرت در دست دارند حق میگویند؟! چرا صحبت های معمولی آن دانشجو در حضور رهبری اینقدر باید گل کند؟ مگر چه گفت؟ چرا کسی انتظار چنین حرفهایی را نداشت؟ چرا حضور ایشان قرین شده با مدح و ثنا؟ و هر اعتراضی با آن همه ادب و احترام باید برای مدتها بشود نقل مجالس؟ چرا این سران فتنه! و مدافعینشان که هیچ دلیلی برای تقلب نداشتند یک بار به رسانه راه داده نشدند و جلوی چشم میلیونها آدم مفتضح نشدند؟ چرا جلسه ای که آن شیخ با قوه ی قضاییه داشت و در آن از داشتن سند برای اثبات تجاوز در زندان ها عاجز مانده بود از رسانه پخش نشد؟ فکر نمی کنید برای مفتضح کردن یکی راههای ساده تری هم باشد؟ نیازی به این نباشد که رسانه و قدرتمندان بخواهند به دیگران بفهمانند که صلاحشان چه هست و چه نیست؟ فکر نمی کنید مدل الهی بهتر باشد؟ اینکه خدا در قیامت آن پرونده را نشان هر فرد میدهد و به اصطلاح هرکس میداند چه کاره است؟ بهتر نیست به جایی که بگویی فلانی سند نداشت، او را به رسانه بیاوری و همه ببینند که سند نداشته؟ کدام باور پذیر تر است؟ (در آیه ی 5 از سوره ی ص کلمه ای هست به نام عجاب. داستان تعجب عده ای است که پیامبر خدایان متعدد را خدای واحدی قرار داده! قران این کلمه ی تعجب را به جای عجیب، عجاب استفاده کرده بود و این شده بود باعث تمسخر پیامبر که از نظر ادبی اشکال دارد، عجاب یعنی چه؟ قرار میگذارند و میروند پیش یکی از بزرگان و ریش سفیدان مشرکین که فلانی چنین گفته در کتابش و به جای عجیب، عجاب استفاده کرده و میخندند به او! ریش سفید که لغت شناس عرب بوده جواب داده که: نعم، هذا شئ عجاب!!!!! بنده خدا نه اینقدر آزادگی داشته که بگوید در عمق زبان عرب تعجب بسیار را چنین به کار میبرند و نه توانسته بوده جلوی ناخودآگاه خود را بگیرد و خودش عجاب استفاده نکند! به گمانم این مدل روشن کردن قضایا بهتر باشد تا اینکه هی بنشینی و پیامبر را مسخره کنی که اشتباه کرده و بلد نبوده!)
حاکمان ما قدرت در دست دارند، امکانات تبلیغی و تاثیر گذار دارند، حکم رییس و مرئوسی در میانشان هست، درجه به درجه مسوول و مامور هست، چیزی به نام فرمان بری هست که نیروی زیر دست تخظی از مافوق نکند، با این همه وقتی داستان هایی مثل کهریزک و کوی و هزار قصه ی دیگر رخ میدهد بزرگ نمایی است و عده ای خودسر چنین کرده اند! اما اگر گروهی برای خود شعار دادند که جمهوری ایرانی! این قطعا زیر سر میرحسین بوده! و تا تک تک نام آنها را نبرد که فلانی این شعار مورد پسند من نیست گناهکار است و مجرم! اینکه شبکه های چرت ماهواره ای یک مجری مضحک بگذارند و برای خودشان مشتری جمع کنند و چرت بگویند میشود موضع میرحسین!!! باید راه بیافتد هر روز تک تکشان را نفی کند! اینجاها که میرسد با همه ی قطع ارتباطی که او با همفکرانش داشته، میشود مسوول مستقیم همه ی این ها!!! طلبه ها ضرب المثلی دارند که میگویند: بائک تجر! بائی لا تجر؟ (یعنی ب که از حروف جاره است برای تو عامل جَر میشود و برای من نمیشود؟!)
دلم عجیب تنگ محمد نوری زاد است. قرابت خاصی با او حس میکنم. می توانست مجیز گو شود و این کار را احتمالا خوب هم بلد بود، ترجیح داد رها شود، ترجیح داد پر بکشد و روح که پرواز کند مهم نیست که جسم در زندان بماند. ارادتهم الدنیا فلم یریدوها....
نزد خود گمان میبرند که قصه اعتراض تمام شده! به گمانم البته که حضورهای جمعیتی معترضین را ناکام کرده اند، این را میشد از مدتها قبل دید، همان وقت که هیچ ابایی از زدن اشک آور در محوطه دانشگاه تهران در نماز جمعه نداشتند! اما فراموش کردند که این قصه در دل مردم خانه کرده و به طرق مختلف خود را نشان خواهد داد و فرسایش وار پیش خواهد رفت، به بدنه های تاثیر گذار جامعه رخت برخواهد بست و با یاس و دلزدگی خود را نشان خواهد داد، سردی و دلمردگی از نتیجه های آشکار چنین برخوردهایی خواهد بود، خودشان را که گول نمی زنند، میزنند؟ به گمانم هرگاه باور به جمع شدن قصه داشته باشند یک نیمچه مجوز بدهند و فقط مردم را نکشند، همین. نمی دانم چرا هی از ذهنم آن آیه میگذرد فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ...
شکستن چارچوب های فکری مسمومی که به سانِ دیوِ خوش سیماست برای آدمی بسیار سخت است. ما با این چارچوب ها بزرگ میشویم و اینکه بتوانیم سر از پیله خود برداریم که از بیرون خود را نظاره کنیم دشوار است. اگر علقه های مذهبی داشته باشید این کار به اشد مراتب سخت تر خواهد بود. سعی کرده ام در این عمر نه چندان دراز که هنوز به سی هم نرسیده چنین کنم که همه تعصبات را بر چینم، و اگر چیزی توان اقناع عقلی و ایمانی ام را داشت دوباره پهن کنم. دور و برم را پر میکنم از کتابهایی که تعصباتم را فرو بشکند و ویران کند و دیگر بار اگر توان داشتم آنچه را که به دست می آورم بدانم که چیست و از کجا آمده! ان لیس للانسان الا ما سعی...
روزگاری که در آن بالندگی فکری به کمترین مقدار خود رسیده دردناک است. آخرین کتابی که زمین گذاشته ام زندگانی سید رضی بود، شخصیتی که بزرگوار و شریف خوانده میشود. شاعری گرانقدر و گردآورنده ی نهج البلاغه، همه ی شکوفایی دوره ی برتر اسلامی در دنیا را ایشان آزادگی فکر و اندیشه میخواند و تنها همین را دلیل پیشرفت مسلمین میداند!!! قرن چهارم و از این حرفها! به قول مطهری ما هرچه اساس دینمان را کنار گذاشتیم عقب مانده تر شدیم، مسیحیت هرچه کنار گذاشت پیشرفت کرد!!!! دوره پیشرفت ما به وفاق اهل اندیشه دوره ی آزادگی اندیشه بود و چه حقیرند کسانی که به عمد معنای آزادی و بی بند و باری را عجین هم کردند!!!! یک ماه پیش از انتخابات تاج زاده سخنرانی ای داشت که میگفت پیش از انقلاب ما هر جور آزادی داشتیم و شعار استقلال آزادی.. فقط معطوف به آزادی سیاسی بود، چیزی که محقق نشد! البته ایشان به حکم همه ی این چرندیات!! امروز به دست توانای مردم!!! در زندان تشریف دارند!
تاریخ خواندن و سیر امور را شناختن به گمانم راهگشای ما باشد. اینکه امروزه چیزهایی به نام یقینیات دینی تبلیغ میشود که هیچ رد مشخص دینی ندارند، نوعی از دین سازی و دین پروری در درون جامعه ی ما شکل گرفته، اندیشه های شخصی بسیاری حکم وحی منزل یافته و تخطی از آن همپای کفر و الحاد است!!! کاش بتوانیم خود را از زیر بار انبوه این اندیشه ها بیرون بکشیم و نگاهی دیگر بار به دین بیاندازیم!
شعر و ادبیات در وجود ما ایرانی ها ریشه ای بسیار قوی دارد، همه ی مردم ما یا شاعرن یا عمرشون رو دادن به خدا، عاشقانه نویسی و غزل سرایی های بسیار این روزها جان دوباره است برای هر کسی که خاطری تلخ دارد و اندیشه ای دردمند. الحمدلله رییس جمهور گفتند که در هنر بسیار پیشرفت کرده ایم! به نظرم مهم نیست اگه هنرمندان حرف دیگه ای بزنن، مهم همینه که این بخشنامه بشه که در نقاشی و چه و چه و ... حتی موسیقی!!! خیلی پیشرفت کرده ایم!! مهم نیست اگر رو سی دی فرهاد در شبکه های رادیویی بنویسند که موقع پخش نام خواننده برده نشود! و هر روز حتی عمده ی کنسرتهای کلاسیک هم تعطیل بشن!!!
چی میگم؟ فکرِ حوصله ی شما را برای خواندن نمی کنم؟ تحمل کردید، ممنونم، آخرین پست به پراکنده گویی گذشت. به آرزوی جامعه ای که بتوان در آن نفس کشید و اینقدر حساب پس نداد که چرا اینطور فکر کردی و چرا تابع محض من نشدی و این مغالطه ی غلط که شبیه سازی میان معصوم و غیر معصوم میکند را به خورد مردم نداد. اگه نوشتن رو قطع نکنی همینطوری میره.... ببخشید زیادی حرف زدم.
صدای جاودانه اش در گوشم میپیچد: ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة.
با خود فکر میکنم به اینکه "نغمه ی سکوت" هم باید فیلتر شود؟ چه گفته و چه کرده؟ شاید حق با آن دوستم بود که ورد پرس را مامن بهتری میدانست، شاید به آنجا بروم، شاید هم نه....خنده ام میگیرد... از همان ها که میدانید: تلخ.
که حال من از حال شاه جهان // فراوان خوش است، آشکار و نهان.
بدرود.